لیوان ۱۴۰۱/۰۶/۱۷، 0:1 یک :همیشه خونه های چهل ساله را دوست داشتم. از همون خونه آجرنماهای قدیمی که هنوز اتاقهاش بوی خاک بارون زده میدن. که نور تمام لامپهاشون زرده و دیوارکوب هاشون درست وسط طاقجه است. این جور خونهها احساس دارن، محبت دارن، آشتی دارن، خاطره دارن... چیزهایی دارن که آدم رو توی خودشون غرق میکنه. مثل همین کلید چراغ سقفی که توی حوض گودی کمرت داره شنا میکنه و دلم میخواد جای اون باشم.دو:توی تک تک چیزهای ساده خونه پنهون میشی تا بگردم و پیدات کنم. که اگه پیدات نکنم چیزهای ساده یی پیدا میکنم که لمسشون کردی و لمسشون میکنی. انوقته که رد دستاتت رو روی دستام ترسیم میشن حتی اگه باز شیطنت گل کرده باشه ...سه:دامنکوتاه پوشیدی با طرح گل های رنگ و وارنگ و موهای نم دار خرمایی رنگت رو سپردی به دستام تا برات شانه کنم و با همون لاک هایی که خودم برات خریدم، ناخن های دست و پاهات رو لاک بزنم. یک روز بنفش،روز بعد صورتی...چهار:بیا با هم فیلم ببینیم، از همون گریه دار هاش که وقتی روی پاهام ولو شدی، تکان نخوری و هی هق هق کنی و خیسی چشمات رو مثلن از من پنهون کنی. که بعدش رو کنی به من و ببینی منم چشمام کمتر از تو خیس نیست. که بگش برو اون شراب بیار و با هم مست کنیم....کنار هم دراز کشیدیم و برایت شاملو و احمدی و سایه میخونم تا خوابت ببرد....دم دمای سحر، حیاط رو آب پاشی میکنم و میز کنار درخت خرمالو رو با دو تا صندلیهای لهستانی آماده صبحانه روز تولدت میکنم.#شهرابانپ.ن:تو درونیترین احساسِ منی...با توست که به خودم میرسم.تو را در آغوش میفشارم، بسی طولانی.#آلبر_کاموتولد خود جاودانگی است؛ آن هم وقتی که از قلبات فارغ از زمان و مکان میتپد!! شهرابان آلبر کامو , ...ادامه مطلب
لیوان ۱۴۰۱/۰۳/۱۵، 12:36 قربانت بروم که به قدر تمام درختهای دنیا دوستت دارم.چرا که فقط تو و درختها ارزش دوست داشتن دارید.چرا که سبز میشوید.هر سال سبز میشوید و تازه میشوید و سایه دارید و پر از پرنده هستید و نفستان عطر روان است و ریشههایتان در خاک، که جز خاک حقیقی وجود ندارد.زندگی به یک چنین علاقههای کوچکی بسته شده و این علاقهها با همۀ کوچکیشان حیاتی هستند و با وجود این به دست نمیآیند. قربانت بروم.من که تو را دوست دارم.من که تو را دوست دارم.من که تو را دوست دارم.از نامههای #فروغ_فرخزاد به ابراهیم گلستان فروغ فرخزاد بخوانید, ...ادامه مطلب