لیوان ۱۴۰۲/۰۸/۲۵، 9:21 شانه به شانهیِ من،دست در دستِ من،غرق در عشقِ من،و با تمامِ من زیرِ باران قدم میزد.باران که به صورتش میخورد،دستانم را رها میکرد، میچرخید، میرقصید و با صدایِ دلربایش بلند میگفت؛" خدایااا، من عاشقِ بارونم".او عاشقِ باران بود،و من، عاشق او در باران ....#ناشناس ناشناس بخوانید, ...ادامه مطلب
لیوان ۱۴۰۲/۰۸/۰۴، 14:35 با کدام تکه از تن منتن منعاشق جهان شده است؟#بیژن_نجدیپ.ن:۱. من با تو عاشق این جهان شدهام، تکهای از تنم!۲.من تو را تصویر خواهم کرد...تو را به رنگ...به نور...و به آوازهای رنگین تبدیل خواهم کرد...!تو را به گل...به کوه...و به رودخانه های خروشان..تبدیل خواهم کرد..!من از تو...دنیا را خواهم ساخت...و برای تو ...دنیا را...!اگر سخنم را باور نمیکنی...هنوز قدرت دوست داشتن را..باور نکرده ای...!#نادر_ابراهیمی بیژن نجدی نادر ابراهیمی بخوانید, ...ادامه مطلب
لیوان ۱۴۰۱/۱۱/۱۰، 18:44 خیلی زود عاشق هم شدیم. مثل بیشتر عشقها، تقریبا بیدلیل.یعنی، حتی اگر دلیلی داشته باشد، من دلیلش را بخاطر نمیآورم. تنها دلیلی که به خاطر میرسد انگشتان افسانه است.من به طرز احمقانهای ناگهان عاشق دستها و انگشتهای او شدم. در واقع اول انگشتهایش را دیدم و بعد صورتش را.دست راستش را گذاشته بود روی پیشخوان کتابخانه و داشت با دست چپ چند تار مو را که روی گونهی راستش افتاده بود زیر روسریاش میگذاشت.همهی اینها چند ثانیه بیشتر طول نکشید. حتی وقتی روسریاش را صاف کرد و دستش را پایین آورد و من میتوانستم نیمرخش را ببینم، هنوز محو دستها بودم.داشتم فکر میکردم... یعنی حس میکردم که این انگشتها به خاطر ظرافت و زیبایی و انحنای نرم و معصومیت تا مرز تقدسشان شایستهی دوستداشتناند. همان لحظه بود که عاشقاش شدم.#مصطفی_مستورپ.ن:دلتنگی [ دِ ت َ ] : گرفتگی دل از اندوه.دلتنگی، مزخرفترین احساس شیرین رنجآور دلنشین سوزناک خوشایند مسکوت کنندهی مهیج نامطلوب دوستداشتنی عذاب آور مطبوع دردناک برانگیزندهی جانگداز سکرآور لامروت ناگسیخته و ناگسستنی قلب و روح و جان آدمیزاد است! - لغت نامه - مصطفی مستور بخوانید, ...ادامه مطلب
لیوان ۱۴۰۱/۰۶/۳۱، 14:54 شهریور آیه های عاشقانه ایستکه خداوندبه روی دفترفصل ها مینگاردو وحی میشود به واسطهی نسیم شب ها، به دل عشاقی کهپیامبرشان مجنون است...#لادریپ.ن: .... خون در رگهایت لادری بخوانید, ...ادامه مطلب